فاطمه حسنافاطمه حسنا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

دنیای زیبای خدا

جمعه با خانواده

1391/3/2 19:48
359 بازدید
اشتراک گذاری

دوباره سلام مامانی ...

امروز کوچولو می نویسم چون خیلی خیلی خسته ام عزیز دلم. تو هم خوابی و منم می خوام بیام پیشت.

هرکاری من می کنم تو هم می کنی، پس منم می خوام هرکاری تو می کنی انجام بدم. (هه هه)

امروز داشتم گردگیری می کردم، تو هم یه دستمال کاغذی برداشتی و دیوار و کلید چراغو تمیز می کردی. بعدم که من جارو می زدم یه دستمال کوچولو از رو زمین پیدا کرده بودی و با افتخار به من می دادی ... الهی مامان قربون کمک کردنت بره.

(الان گریه کردی و من اومدم پیشت. گرمت شده بود. مثل همیشه... نمی دونم تو چرا اینقدر احساس گرما می کنی!!!)

تازه خونه مامانی کلی همه رو ذوق زده کردی، چون براشون یه قدم تاتی می کردی. دستتم می زدی پشت کمرت و می ایستادی... برای پنگول (برنامه رنگین کمون) که نگو و نپرس که چه ذوقی کردی و هی می ایستادی و نمی دونستی چطوری ابراز احساسات کنی (رقص، دست، جیغ، قهقهه ...)

از همه اینها که بگذریم وقتی سرتو می ذاری بغل مامان، همه دنیا رو بهم می دن عزیز دلم. از اینکه با دیدن من اینطوری ذوق می کنی و گل از گلت می شکفه افتخار می کنم همه امید و هستی مامان.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

سپیده
8 اردیبهشت 91 22:22
خانمی یا کاش یه توضیحی درباره وبلاگت می دادی.




از توصیه عالی شما دوست عزیزم بی نهایت سپاس گزارم.
ame leila
13 اردیبهشت 91 21:10