فاطمه حسنافاطمه حسنا، تا این لحظه: 13 سال و 7 روز سن داره

دنیای زیبای خدا

بی قرار لحظه ها

1391/11/10 10:05
378 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم.

از تو و از همه خاله های مهربونت که میان سر می زنن واقعاً عذر می خوام که نمی تونم همه لحظه های شیرینتو بنویسم.

لحظه های قشنگی که تو زود زود پیشرفت می کنی و من هم دنبالشون در حال دویدنم.

برعکس مامان ماشااله تو زبر و زرنگیماچ

همه کارا رو می خوای خودت انجام بدی و حتی چهارشنبه صبح نیم ساعت معطل شدم تا تو رو از پشت فرمون ماشین بردارم. قام قام می کردی، سویچ می گرفتی و جاشو می دونستی، دنده رو تکون می دادی و ... از رانندگی خیلی خوشت اومده چون هم قبل از خواب هی می گفتی قام قام و وقتی حریفم نشدی شروع کردی به رانندگی خیالی و هم شب توی خواب می گفتی قام قام ... بده ... بدهقلب آرزوی یه جمعه داشتیم بخوابیم که اونم از 4 و نیم بیدارمون فرمودینخمیازه

دیروز از صمیم قلب دعا کردم خدا هیچ بچه ای رو از پدر و مادر محروم نکنه. بابا برای امتحان فقط یک روز نبود اما هم شب همه اش ناله زدی بابام ... بابام... دیشب هم حاضر نبودی بخوابی و می گفتی بابام نئومده... الو بابا بیا... تا بالاخره بابا اومد و تو کلی ذوق کردی. اول که به احترامش سریع رفتی تیپ زدی، بعدشم هی رو سر و کولش بودی و حتی حاضر نبودی برای رو تخت خوابیدن ازش دل بکنیناراحت

صبح کله سحر ساعت 6 هم بیدار شدی و هوای مامان جون کرده بودی. می گفتی مامان جون... منم گفتم جون مامان جون... گفتی مامان جون، علی، عمه که منظورتو بفهمونی. بعدشم یاد غم دوری بابا افتادی و گفتی بابا مننه (مدرسه)... گفتن نه بابا لالا. موبایل منم ویبره زد. اول ترسیدی و پریدی بغلم اما بعد گفتی مامان الومژه

اینم از روزگار ما ... همه لحظه هاش پر از حسنا خانومقلب راستی تا بهت می گیم خانوم کلی تحت تاثیر قرار می گیری. مثلاً داری سفره رو کن فیکون می کنی ... می گم خانوم بشین سریع با آرامش چهارزانو می شینیبغل

ای کاش می شد همه لحظه هاتو بنویسم اما حیف که من نمی تونم و تو هم هرچی عکس و فیلم هم داریم پاک می کنی (مثل دیروز که هر چی تو موبایلم بود)ناراحت

مامان جونت به تو می گه دتر(دختر) و هر وقت صداشو می شنوی می گی: «دتر...دتر». جالبه که صداتم حسابی کلفت می کنی... مثل وقتایی که می گی :«ببین». تا گفتم مطلب جدید نوشتم، ازم خواست اینم بنویسم. به قول مامانی با زبان شیرین خودم. از هردوتون عذر می خوام که شیرینشو بلد نبودمچشمک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

خاله مرمر
9 بهمن 91 12:49
الهی قربون حسنا جونم برم که حالا واسه خودش خانمی شده دلم خیلی برای جفتتون تنگ شده خدا رو شکر که حالتون خوبه و روزگارتون شاد مامانی خواهشا یه عکس جدید از حسنا بگذار دلم براش تنگه. خیلی خوشحالم که آپ کردی. ما یه بار بیشتر با هم حرف نزدیم اما همون یه بار باعث شد احساس کنم یه دوست خیلی خوبی برام دوستتون دام مراقب خودتون باشین
خاله مرمر
28 اسفند 91 21:15
گلها جواب زمین اند به سلام آفتاب، نه زمستانی باش که بلرزانی، نه تابستانی باش که بسوزانی . بهاری باش تا برویانی. نوروز پیشاپیش مبارک
مامان یسنا
30 اسفند 91 9:57
لحظات از آن توست؛ آبی، سبز، سرخ، سیاه، سفید رنگهایی را که بایسته است بر آنها بزن روزهایت رنگارنگ سال نو مبارک . . .
مامانی طهورا
3 فروردین 92 10:11
آرزو مي كنم باز شدن هر شکوفه بهاری آمينی باشد برای شفای بيماران نجات اسيران شادی دل بچه های يتيم و مادران داغديده و پدران زحمتکش سيری شكم های گرسنه بي نيازی نيازمندان درمان قلبهای شكسته و برآورده شدن دعاهای شما خوبان... عیدتان مبارک.
خاله مرمر
5 فروردین 92 19:19
مامانی و فاطمه حسنا جونی عیدتون مبارک. امیدوارم سال جدید براتون سرشار از خوشی و سلامتی و موفقیت باشه
مامانی طهورا
10 فروردین 92 20:23
سلام سال نو بر شما و خانواده محترمتان مبارک انشالله سالی پر از خیر و برکت را سپری کنید در پناه مولا باشید التماس دعا
مامانی درسا
11 فروردین 92 3:00
فاطمه حسنا و مامان مهربون خداوندا دوستانی دارم که در اعماق قلبم جاى دارند؛ آنان شایسته محبتند و یادشان مایه ى آرامش جان، در این ایام آغازین سال جدید عزت و غرور شان التیام و اعتلا و سلامت و شاد بدارشان. سال نو مبارک