عید مبارک یا رسول الله (صلی الله علیک و علی آل بیتک)
سلام امید مامان. خوبی؟
فعلاً ایام امتحانات مامان و باباست و حسابی در گیریم. برای همین نمی تونم زیاد سر بزنم.
فردا یه عید خیلی خیلی بزرگ برای ما مسلموناست و روزیه که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به پیامبری مبعوث شدند.
بهت تبریک می گم و امیدوارم سال های سال باشی و این عید عزیزو گرامی بداری.
مامان جونی شیرین کاریات زیاد شده اما حیف که وقت ندارم بنویسم فقط اینقدر می تونم بگم که دیگه کاملاً حرفای ما رو می فهمی و کاملاً هم برای خودت تصمیم گیری می کنی؛ مثلاً امروز هر چی خواستم لباستو در بیارم نمی ذاشتی تا اینکه رفتم یه بلوز که عکس عروسک داره آوردم و گفتم : «لباس قشنگ بپوشه دختر نازم؟» تو هم سرتو به علامت تایید تکون دادی و گذاشتی لباستو عوض کنم.
ضمناً مامان بزرگ برات یه مسواک ناناز خریده که هنوز ندیدیش.
دیروز بابا که رفت خیلی گریه کردی. حتی وقتی شیر می خوردی انگار یادت می افتاد ضجه می زدی که یه دفعه مجله هایی که مامان بزرگ خریده نشونت دادم و با عکسای نی نی ها خندیدم و تو آروم شدی و خوابیدی.
راستی ... مامانی یه کفش برات خریده بود که کوچیک بود و رفتیم عوضش کنیم من یه کفش بزرگ برداشتم. بابا جونی می گه :«قایق موتوری خریدی برا بچه؟!» هه هه
عمه هم برات یک فیل چرخ دار خریده که باهاش حال می کنی اما روش نمی شینی هلش بدی، وای میستی باهاش راه می ری.
دست همه شون درد نکنه.
جالب پریروز بود که محمد حسین بهت توپ داده بود و تو شوت می کردی و قل می دادی و هی می گفتی : «توب» البته حرف آخرو یه طور خاصی نامفهوم می گفتی. تا هم کسی به توپ دست می زد جیغ می زدی که : « بِبه ... بِبه»
دو تا کار با مزه دیگم بنویسم و برم سراغ درسام اگه شیطون بذاره ... شارژر موبایل منو برداشته بودی و برعکس (محل اتصال به موبایل) می خواستی توی پریز (که خوشبختانه محافظ داره) فشار بدی و از اینکه نشد مثل آدم بزرگا که یه کاری رو مطمئنن و انجام نمی شه با حالت تعجب خاصی گفتی :« ئه» و جدیداً هم تا بهت می گم : «دست دسی » می گی : « بابا ... بابا» به معنی شعر دس دسی باباش میاد ...
معمولاً کم حرفی اما ظاهراً هدف دار حرف می زنی، قربونت برم الهههههههههههههههههههههیییییییییییییی همه عشق و امیدم.