نی نی، لالا
سلام مامانی.
خوبی دختر گلم؟
امیدوارم روزی که داری این مطالبو می خونی شاد و سلامت باشی و همیشه بمونی.
این هفته خیلی سرم شلوغ بود. چند تا ارائه داشتم که متأسفانه طبق معمول همه کارا رو گذاشته بودم برای روزای آخر. البته واقعیت اینه که موضوعات آخر رو انتخاب کرده بودم تا فرصت بیشتری برای کار داشته باشم؛ اما جور نشد و همه کار موند برای این روزا.
برعکس تو هم بیمار و بی قرار بوده. روز یکشنبه به خاله ها زنگ زدم که ببینم چی کار کنم. کلی گریه کرده بودم و بعد هم کنفرانسمو حسابی خراب کردم.
اما امروز حالت بهتر بود. خدا رو شکر ارائه منم با کمک خدا به خیر گذشت.
وقتی اومدم خونه، بابا گفت که حسابی خوابیدی. به نظرم اومد چون روی تخت ما بودی خنک بوده و راحت تر بودی. اما بابا گفت از بس فضای آزاد لازم داره برای خواب، رو تخت ما راحت تره.
راستم می گفت. هر لحظه نگات می کنم یه جای تختی.
قربونت برم من الهی با خوابیدنت، نازدونه من.
خدا رو شکر که بهتری. همه می گن مال دندونه. اما من فکر می کنم مال بستنیه و تو نمی تونی شیر و بستنی رو فعلاً تحمل کنی.
هر چه هست خدا رو شکر که خوبی. قربونت برم من الهههییییییی ...